چگونه چنارهای «پاچنار» غیب شدند؟
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۶۰۴۲۶
«پاچنار» از محلههای قدیمی تهران است که بازاری هم به همین اسم در پایتخت شکل گرفته است و در آن لوازم مختلفی مثل ابزار دوخت کیف و کفش خرید و فروش میشود. برای اطلاع از نحوه نامگذاری این بخش از تهران، سری به این محله زدهایم.
به گزارش همشهری، یکی از ساکنان قدیمی محله پاچنار، علت نامگذاری این بخش از منطقه۱۲ را وجود چند درخت چنار میداند و میگوید: «۵اصله چنار بزرگ ابتدای بازارچه وجود داشت و هرکسی میخواست نشانی اینجا را به آشنایانش بدهد، پای همان درختهای چنار قرار میگذاشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«علی عبداللهی» ادامه میدهد: «کمکم اینجا به پاچنار معروف شد. ۲جوی آب هم کنار درختها روان بود و همیشه چند بساطی زیر پای چنارها خنزر پنزر میفروختند.» او ادامه میدهد: «نهرها در دو طرف کوچه جاری بودند که یکی از میدان ارگ و دیگری از باغ فخرالدوله سرچشمه میگرفتند. اهالی هم از همین نهرها برای نوشیدن و شستوشو استفاده و شبها راه آب را سمت آبانبارهای خود کج میکردند.»
«سعید خسروی» هم با بیان اینکه اینجا محلهای تقریباً مرفهنشین بود، میگوید: «چنارها در دهه۵۰ خشک شدند، چون آب نهرها به دلیل کمآبی، به اینجا نرسید. از طرف دیگر، خیلیها هم میگفتند مسیر آبهای زیرزمینی برای حفاری تونلهای مترو تغییر کرد و سبب خشک شدن چنارها شد.»
حالا نیم قرن از خشک شدن و قطع چنارهای سر بازار میگذرد، اما هنوز محلی شناخته شده در بازار تهران و پایتخت است؛ بدون اینکه خیلیها بدانند علت نامگذاری آن چه بوده است.
چنارها قربانی ساختوساز شدند«نصرالله حدادی» تهرانشناس درباره نحوه نامگذاری کوچهها و معابر تهران در قدیم میگوید: «این نامگذاریها براساس ویژگیهای ظاهری کوچهها بود و به گونهای انتخاب میشد که افراد ناآشنا هم بتوانند از طریق نشانی داده شده، کوچه را پیدا کنند.»
وی در ادامه با اشاره نامگذاری پاچنار میگوید: «دلیل نامگذاری کوچه پاچنار هم چنارهای تنومندی بود که در این کوچه وجود داشت.»
وی که از نزدیک این چنارها را دیده، ادامه میدهد: «من یکی از این چنارها را بهخوبی بهخاطر دارم. چند نفر باید دست به دست هم میدادند تا بتوانند دورتادور این درخت را در آغوش بگیرند.»
حدادی درباره دلایل از بین رفتن چنارها در این محله میگوید: «چنارها به دلیل ساختوسازهایی که در دوره پهلوی انجام شد، از بین رفتند. البته مشکلی که بیشتر چنارهای تهران را به سوی خشک شدن کشاند، این بود که مثلاً بهدلیل ساخت مترو یا حفاریها و ساختوسازهای دیگر، آب قناتها را بستند و چنارها از بیآبی خشک شدند. نمونهای از این چنارها در کاخهای مرمر و گلستان وجود داشت که از بین رفتهاند.»
منبع: فرارو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۶۰۴۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
قطار فحش های مسعود فراستی به ایستگاه "مست عشق" رسید/ منتقد یا لات سر کوچه سینما ؟!
عصر ایران ؛ جعفر محمدی - این چند فحش را - با پوزش فراوان - بخوانید:
بی همه چیز
آشغال
گدا
مفلوک
بی غیرت
...
این ها را لات سر کوچه در یک دعوا نگفته است؛ به اصطلاح نقدهای مسعود فراستی است که درباره چند فیلم گفته است، کسی که با اعتماد به نفس عجیبی، خود را به عنوان یک منتقد سینما معرفی می کند و آدمی را یاد سریال "مرد هزار چهره" مهران مدیری می اندازد!
او سال هاست که با فحش دادن به فیلم های مطرح ایرانی، نان می خورد و هر چه فیلم بهتر و قوی تر و معروف تر باشد، فحش های آبدارتر می دهد و چون مردم به تماشایش می نشینند، فکر می کند لابد حرف مهمی زده که کلی آدم دارند نگاهش می کنند؛ حال آن که هر دعوا و معرکه ای، همواره کلی تماشاچی دارد و معنایش تایید و تشویق نیست! البته بعضی ها همین که دیده شوند، ارضا می شوند و اعتقاد عجیبی دارند به این که بدنامی، بهتر گمنامی است!
در اثبات این که مسعود فراستی، درگیر ماجرای مرد هزار چهره در زندگی واقعی شده و در واقع منتقد سینما نیست همین بس که با صراحت و همان اعتماد به نفس کاذبش به منتقدانش می گوید که اصلاً فیلم ها را بدون این که ببیند نقد می کند و سپس سینه سپر می کند که اگر مردش هستید جلوی نقدهای من بایستید، ببنیم می توانید بایسیتد؟ نمی توانید، هیچ کدام تان نمی توانید، برای این که نه سوادش را دارید، نه خیلی چیزهای دیگرش را و نه ...ش را ! (جای نقطه چین هم باز از همان حرف های غیرقابل پخش می گوید و در فیلم منتشره از این مصاحبه نیز آن قسمت را "بوق" گذاشته اند).
این سطح ادب و ادبیات یک منتفد سینماست که انتظار می رود پیش و بیش از هر چیزی، دارای شخصیتی متین و فرهنگی باشد.
همان گونه که هر تعمیرکاری، جعبه ابزاری دارد که با آنها کارهایش را پیش می برد، فراستی نیز جعبه ای پر فحش ها از بیچاره و الکن و مضمحل تا بی غیرت و بی همه چیز و حتی بووووووق دارد که عصای دستش است!
او بعد از این که فیلم سینمایی "مست عشق" به کارگردانی فیلمساز شهیر کشورمان "حسن فتحی" توانست به رکوردهای عجیبی در تاریخ سینمای ایران برسد، دوباره بساط پهن کرده و جعبه فحش هایش را گشوده است تا از فرصت احتمالاً تکرار نشدنی "مست عشق" استفاده کند و بدان بیاویزد و چند روزی تیتر و سوژه شود و حالش خوش گردد!
فراستی در فحاشی - و نه نقد - جدیدش مست باز هم به کلی گویی های مرسوم اش تمسک کرده و درباره "مشت عشق" گفته است: یک فیلم بد تلویزیونی است که تنها دو سه نمای سینمایی دارد، با یک دوبله فاجعه و تدوین آشفته و یک کارگردانی بد و دو بازی بسیار بد، یک بازی اور اکت شمس و یک بازی مفلوک مولانا... فیلم شأنیت ندارد و از این آشغال های مرسوم ملولیم!
می بینید؟ دوباره از همان واژگان آشنای خودش استفاده کرده است: بد، مفلوک، بی شأن، آشغال! لااقل روی دایره واژگان فحشش کار نمی کند که کمی گسترده شان کند! یک سری کلمات بی ادبانه در چنته دارد که هر برای هر فیلمی هر کدام شان به دهانش آمد می گوید! و حالا این ها را خرج "مست عشق"ی کرده است که یکی از بزرگ ترین و موفق ترین کارگردانان ایرانی (حسن فتحی) با حضور دو تن از بهترین بازیگران این کشور (شهاب حسینی و پارسا پیروزفر) ساخته است؛ فیلمی که از جوانانی که بهره چندانی از باغ ادبیات و عرفان ایرانی ندارند تا بزرگانی مانند میرجلال الدین کزازی که از قطب های فرهنگ و ادب ایران هستند، سرمست آن شده اند و برای اولین بار در سال های اخیر، یک فیلم غیر کمدی با آن هم با موضوع "شمس" و "مولانا" صدر نشین فروش شده و کار به سئانس های فوق العاده هم کشیده است.
جالب و بی ربط (!) اینجاست که فراستی چون نمی خواهد به دلایل این استقبال بی نظیر اعتراف کند، می گوید "اگر"(!) فیلم خوب بفروشد، دارد از کتاب "ملت عشق" سود می برد! "گویا" جناب فراستی هم قائل به ربط نیست!
سپس دلیل بعدی را چنین می گوید: به خاطر این است که بعد از "فسیل" اکران شده است.
این درحالی است که فسیل یک فیلم کمدی است و مست عشق، تاریخی و هنری و اینجا باید گفت که فراستی "قطعاً" قائل به ربط نیست!
به راستی اگر قرار بود آثاری که بعد از فسیل اکران شده اند پرفروش باشند، اکنون با فیلم هایی روی پرده مواجه نبودیم که نتوانسته اند به اندازه هزینه تولیدشان بفروشند.
البته خوشبختانه، دیر زمانی است که کسی مسعود فراستی و به اصطلاح نقدهایش را جدی نمی گیرد و حداکثر به او به چشم یک سوژه فان نگاه می کنند. فقط افرادی مانند من هنوز به او توجه می کنند تا اگر از فیلمی بد گفت، مطمئن شوند که یک فیلم خوب روی پرده سینماهاست و به تماشایش بروند.
بعد از تحریر 1 :
مرحوم چخوف ، داستان نویس نامدار روسی درباره منتقدان هنری می گوید که آنها مانند خرمگس هایی هستند که اسب های در حال شخم زدن زمین را نیش می زنند و آنها را از کار باز می دارند. گو این که می خواهند بگویند: نگاهم کنید، من هم هستم و چیزی نیست که نتوانم درباره اش وز وز کنم!
بعد از تحریر 2 :
ای کاش مسعود فراستی که گویا خود را خداوندگار سینما می داند و بقیه را به بی سواد متهم می سازد، جرات کند و نه یک فیلم سینمایی که یک فیلم کوتاه بسازد و در معرض نقد منتقدان قرار دهد؛ فیلمی که آشغال و بی غیرت و مفلوک و گدا و بی همه چیز نباشد!
بعد از تحریر 3 :
با موفقیت بی نظیر "مست عشق" ، کاملاً قابل پیش بینی بود که عملیات تخریب آن، کلید بخورد؛ عجالتا به همین اشاره کوچک بسنده می کنیم.